ســـــهراب......!!!


اندکی عشق

 

شعر های عاشقانه و نوشته ها احساسی.

تو چه گفتی سهراب؟

قایقی خواهم ساخت

باکدام عمر دراز؟

نوح اگر کشتی ساخت عمر خود را گذراند

با تبر روز و شبش بر درختان افتاد

سالیان طول کشید

عاقبت اما ساخت …

پس بگو ای سهراب شعر نو خواهم ساخت

بی خیال قایق …

یا که میگفتی تا شقایق هست زندگی باید کرد …

این سخن یعنی چه ؟

با شقایق باشی… زندگی خواهی کرد ؟

ورنه این شعر و سخن یک خیال پوچ است …

پس اگر میگفتی تا شقایق هست حسرتی باید خورد جمله زیباتر میشد

تو ببخشم سهراب که اگر در شعرت نکته ای آوردم انتقادی کردم …

بخدا دلگیرم از تمام دنیا …

از خیال و رویا …

بخدا دلگیرم …

میخواهی بروی؟

خب برو …

انتظار مرا وحشتی نیست …

شبهای بیقراری را هیچوقت پایانی نخواهد بود…

برو …

برای چه ایستاده ای؟

به جان سپردن کدامین احساس لبخند میزنی ؟

برو …

تردید نکن …

نفسهای آخر است …

نترس برو …

احساسم اگر نمیرد، بی شک مابقی روزهای بودنش را بر روی یک صندلی چرخدار بی تفاوت خواهد نشست …

برو …

یک احساس فلج تهدیدی برای رفتنت نخواهد بود …

پس راحت برو …

مسافری در راه انتظارت را میکشد …

طفلک چه میداند که روحش سلاخی خواهد شد …

برو …

فقط برو …


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





چهار شنبه 18 بهمن 1391 9:5 |- ستاره قطبی -|

ϰ-†нêmê§